هانگلی ای دختر قوم بلوچبا توام وقت غزل , آغاز کوچای که گیسویت صبا را یافتهنم نمک طرح کمندی بافتهگیسوی سبز نخیلت مستدامباغ لیمو و ترنجت شادکامهدهد سینا شرف را از تو دیدمرغ مینا دانه از دست تو چیدماه چهارده رازهایت که بدیددر پی همراهیت نالان دویدرقص آتش با قلم آغاز کنشعری با شور دوبیتی ساز کنهر نوایت صد رباعی راز داشتمثنوی در چشم نازت ناز داشتمی شود یک شب تورا مهمان کنم ؟در نمازت خلوتی پنهان کنم ؟تو غزل بانوی مجلس باشی ومن بخوانم صفحه ای از روی توماه هست و پرده ی شب راز دارهانی از شور غزل ها باردارهانگلی , فرزند ما میر کمبر استتابلوی ارشاد ما پیغمبر استهانگلی صد حیف که رویایم شکستگرچه که بین ما و تو صد فاصله استتو و جمعت مردمی قله نشینمن ولی ساده دلی دره نشینکار من هر روز تکرار توستهانگلی , تکرار افکار توستاین که تو دریانشین و من ولیقایقی بشکسته نزد هانگلیفصل ها بگذشت فصل ها سخت و زردشکر یارب هانگلی تغییر کردحال , ما و هان گلی هم سفره ایمدل به شلاق خزان نسپرده ایمهان گلی شمشیر دانش بر کفشذکر یا رحمان تنیده بر دفشدوستان را جمع کرده در برشمثل یک رودی که نا پیدا سرشمن میان لشکرش سربازی امهر زمان آماده جانبازی ام دکترمحمدانوربجارزهی...
ادامه مطلبما را در سایت دکترمحمدانوربجارزهی دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : anwarbejarzehi بازدید : 51 تاريخ : يکشنبه 21 آبان 1402 ساعت: 18:16