دکترمحمدانوربجارزهی

ساخت وبلاگ
انسان موفق دارای دو بخش اساسی است: یکی خلاقیت و دیگری نقشی تاریخی که می گذارد.دکتر محمدنعیم امینی فرد را از دهه ی هشتاد می شناختم. زمانی که هفته ای دو بار از نیکشهر به زاهدان می رفتم و برنامه ی زنده ی تلویزیونی اجرا می کردم. روزی زنگ زدند و گفتند می خواهیم همایش چشم پزشکی ایران را ببریم چابهار و ایشان دبیر اجرایی یا علمی همایش هستند. آن چه درباره ی چابهار دارید بیاورید. با افتخار به مطبش رفتم و کتاب چابهار و دریای پارس را که زاهدان همراهم بود و شب گذشته از ان و دریای مکران در تلویزیون صحبت کرده بودم برایشان بردم.ظاهری ساده و آرام داشت و کلامی که از عمق جان بر می آمد. جالب بود‌‌‌‌؛ فوق تخصص چشم، عطار و مولانا را می شناخت و ابوسعید و بایزید را دوست می داشت. بینشی معرفتی نسبت به هستی داشت و تاریخ ایران و قوم بلوچ را می دانست.دهها بیمار منتظر ویزیت بودند. تا پاسی از شب آنها را می دید و بسیاری را رایگان مداوا می کرد. من وظیفه ی کوچکم را انجام دادم و دکتر حدود ده سال بعد در ارتقا مدیریت سیاسی ام و در حوزه ی نمایندگی شان علی رغم داشتن گزینه های متعدد کمکم کرد. با وجودی که می دانست مقصد اصلی ام مجلس است. با این همه عادت سیاسی را شکست و رضایت به فرمانداری ام داد. شکستن عادت های سیاسی سخت می نماید به جز برای آنان که بینشی انسانی داشته باشند. خداوند او را از عرصه ی پزشکی به میدان سیاست آورده بود تا صدای رسای علم و ادب باشد و در این راه سختی های روزگار را بیشتر بچشد.هر که در این دیر مقرب تر استجام بلا بیشترش می دهند.همان روزهایی که صبح تا شب بیماران را مداوا و در دانشگاه پزشک تربیت می کرد شیرینی خدمت را چشیده بود. مجلس سبب نشد که از دانش شان بیماران بی بهره باشند. هر دو را در هم امیخته ب دکترمحمدانوربجارزهی...ادامه مطلب
ما را در سایت دکترمحمدانوربجارزهی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : anwarbejarzehi بازدید : 48 تاريخ : يکشنبه 21 آبان 1402 ساعت: 18:16

هانگلی ای دختر قوم بلوچبا توام وقت غزل , آغاز کوچای که گیسویت صبا را یافتهنم نمک طرح کمندی بافتهگیسوی سبز نخیلت مستدامباغ لیمو و ترنجت شادکامهدهد سینا شرف را از تو دیدمرغ مینا دانه از دست تو چیدماه چهارده رازهایت که بدیددر پی همراهیت نالان دویدرقص آتش با قلم آغاز کنشعری با شور دوبیتی ساز کنهر نوایت صد رباعی راز داشتمثنوی در چشم نازت ناز داشتمی شود یک شب تورا مهمان کنم ؟در نمازت خلوتی پنهان کنم ؟تو غزل بانوی مجلس باشی ومن بخوانم صفحه ای از روی توماه هست و پرده ی شب راز دارهانی از شور غزل ها باردارهانگلی , فرزند ما میر کمبر استتابلوی ارشاد ما پیغمبر استهانگلی صد حیف که رویایم شکستگرچه که بین ما و تو صد فاصله استتو و جمعت مردمی قله نشینمن ولی ساده دلی دره نشینکار من هر روز تکرار توستهانگلی , تکرار افکار توستاین که تو دریانشین و من ولیقایقی بشکسته نزد هانگلیفصل ها بگذشت فصل ها سخت و زردشکر یارب هانگلی تغییر کردحال , ما و هان گلی هم سفره ایمدل به شلاق خزان نسپرده ایمهان گلی شمشیر دانش بر کفشذکر یا رحمان تنیده بر دفشدوستان را جمع کرده در برشمثل یک رودی که نا پیدا سرشمن میان لشکرش سربازی امهر زمان آماده جانبازی ام دکترمحمدانوربجارزهی...ادامه مطلب
ما را در سایت دکترمحمدانوربجارزهی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : anwarbejarzehi بازدید : 51 تاريخ : يکشنبه 21 آبان 1402 ساعت: 18:16